جدول جو
جدول جو

معنی خماک زدن - جستجوی لغت در جدول جو

خماک زدن(بُ کَ دَ)
برهم زدن دستها در فرح و شادی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خال زدن
تصویر خال زدن
خال کوبی کردن، زدن خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، خالکوبی کردن، کبودی زدن، وشم زدن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ چَ مِکَ / کِ دَ)
جاروب کردن. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). دکس. (منتهی الارب).
- برپای خاک زدن، کنایه از ذلیل و خوار گردانیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ غَ ضَ مَ دَ)
کف بر کف زدن مطابق اصول و دایره و دف زدن را نیز گویند. (از شرفنامۀ نظامی چ وحید) :
درآمد بشورش دم گاودم
بخمبک زدن خام روئینه خم.
نظامی (شرفنامه ص 103)
لغت نامه دهخدا
(مُ غاطْ طَ)
درتداول عامه فرار کردن. جیم شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
قلم را قط زدن. (غیاث اللغات). کنایه از خامه تراشیدن. (آنندراج) :
نه چون خام کاری که مستی کند
بخامه زدن خام دستی کند.
نظامی.
خامه مزن سوختن عامه را
آلت تزویر مکن خامه را.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ گُ تَ)
چخماخ زدن. چقماق زدن. سنگ چخماق زدن. آتشپرک زدن. دو پاره سنگ یاپارۀ سنگ و آهنی را بیکدیگر زدن، افروختن آتش را. بکار بردن سنگ چخماق. از سنگ چخماق برای روشن کردن آتش استفاده نمودن. اقتداح. رجوع به چخماخ زدن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ کَ دَ)
چخماخ بکار بردن. بوسیلۀ چخماخ آتش روشن کردن. دو پارۀ سنگ چخماخ را بهم زدن، تا آتش از آن جهد. چخماق زدن. با آتشزنه آتش افروختن، تبرزین زدن
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لَتُ کَ دَ)
خواب آلوده بودن. خوابناک بودن، خوابیدن. خفتن. خواب کردن:
تا بدارالامن صلح کل رسیدم کبک مست
خواب راحت میزند در چنگل شهباز من.
صائب (از آنندراج).
خواب از آسایش عهد تو غالب شد چنان
پای در رفتار هم چون دیده خوابی میزند.
حسین ثنائی (از آنندراج).
آفت کم است میوۀ شاخ بلند را
منصور خواب خوش به سر دار میزند.
واله (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ مَ دَ)
دست زدن و اظهار فرح و سرور و مستی کردن و تنبک زدن. (ناظم الاطباء) :
خنبک زند چو بوزنه چنبگ زند چو خرس.
خاقانی.
در تماشای دل بدگوهران
میزدی خنبک بر آن کوه گران.
مولوی.
گوید او محبوس خنب است این تنم
چون من اندر بزم خنبک می زنم.
مولوی.
، مسخره کردن. تمسخر کردن:
پر ز سرتا پای زشتی و گناه
تسخر و خنبک زدن بر اهل راه.
مولوی.
چون ملائک مانع آن می شدند
بر ملائک خفیه خنبک می زدند.
مولوی.
، دمبک زدن. تنبک زدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشک زدن
تصویر خشک زدن
خشکش زد. مات و مبهوت ماند (بسبب تعحب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میک زدن
تصویر میک زدن
مکیدن مک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محک زدن
تصویر محک زدن
آزمودن و امتحان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سرخه زدن به ناخن مالیدن لاک. یا لاک زدن ناخن. لاک را روی ناخن مالیدن، اندودن ناخن به لاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مات زدن
تصویر مات زدن
حیران شدن سرگشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاک شدن
تصویر خاک شدن
کنایه از خویشتن را هیچ و ناچیز پنداشتن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنبک زدن
تصویر خنبک زدن
تنبک زدن، دست زدن و اظهار شادمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمار زده
تصویر خمار زده
کسی که به حالت خماری دچار شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چخماغ زدن
تصویر چخماغ زدن
دوپاره سنگ چخماق را بهم زدن تا از آن آتش جهد، آتش افروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمک زدن
تصویر خمک زدن
تنبک زدن، دست زدن و اظهار شادمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خال زدن
تصویر خال زدن
ایجاد خال بر نقطه ای از بدن خال کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاک زدن
تصویر لاک زدن
Varnish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مار زدن
تصویر مار زدن
Snake
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مار زدن
تصویر مار زدن
змея
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مار زدن
تصویر مار زدن
slang vangen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لاک زدن
تصویر لاک زدن
vernissen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مار زدن
تصویر مار زدن
зловити змію
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لاک زدن
تصویر لاک زدن
покривати лаком
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لاک زدن
تصویر لاک زدن
lackieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لاک زدن
تصویر لاک زدن
лакировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مار زدن
تصویر مار زدن
złapać węża
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لاک زدن
تصویر لاک زدن
lakierować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مار زدن
تصویر مار زدن
cobra
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لاک زدن
تصویر لاک زدن
envernizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مار زدن
تصویر مار زدن
Schlange
دیکشنری فارسی به آلمانی